محمد علی زارعی لمراسکی
دائم نگاهم بر تو است بر آسمان نزدیک تو
بنگر که نزدیک توام، در کهکشان نزدیک تو
صد ها قمر بینم ولی ماهم چرا غایب شده
دورم ز کل انس و جان، در حبس جان نزدیک تو
ای شاه ماه آسمان ای باقی از لطف خدا
از دوریت پرپر شدم، پیرم، جوان نزدیک تو
بنگر به من یکدم که من از بی کسی حیران شدم
حیران ز دوری تو و در هر زمان نزدیک تو
آقا بیا من خسته ام، بنگر که دل بشکسته ام
نزدیک تو بنشسته ام، در این جهان نزدیک تو
هر جا که نامت میبرم، باران چشمم میخرم
از شوق نامت میپرم، تا آسمان نزدیک تو
پایان بده بر داغ من، ای تک درخت جان من
تو تک درخت جان من، من باغبان نزدیک تو
ای شاه من، ای شاه من، ای شاه من آقا بیا
دیگر ندارم طاقتی حتی چنان نزدیک تو
خیزم به پیش نام تو از بهر حرمت ای شها
پس کی شود خیزم ز جا با پای جان نزدیک تو
آقا ندارم چاره ای جز گریه از دوری تو
خون گریه دارم بی تو من بر سر زنان نزدیک تو
پس کی شود آخر شود این شام(تاریک)زمان
با یک نگاهت آخرم قعر جنان نزدیک تو