سید محمد سادات باریکانی
به من تو اعتماد کن
تو ای عـزیـزِ مهربان ، بـه من تـو اعتماد کن رهـا کن این غمِ نـهان ، به من تو اعتماد کن
دل از تو من نمی کنم ، نه ساعتی نه لحظه ای به بد نکن دگـر گـمـان ، به من تو اعتماد کن
بیـــــا پناه زندگی، مرا به قلب خــود بـــخوان که مـانـده اندکی زمان ، به من تو اعتماد کن
اگـر کـه فرصتم دهی ، به عشق زیــنتت دهـــم بـبـوسـمت لـب و دهان ، به من تو اعتماد کن
به من که می دهم نفس ، که بشکفی به خنده ای هـوای مـن دوای جان ! بـه مـن تو اعتماد کن
دوبـاره یـاریـــم نـمـا ، دوبـاره دسـت مـن بـگیـر بـده دوبـاره ام توان ، بـه مـن تـو اعتماد کن
چـه گـرم می شود تنم ، چـو سـر کشـم کـنـار تـو دو دست بر سرم کشان ، به من تو اعتماد کن
تـو بـهتـریـن کـس مـنـی، بـه زخـم کـهنـه مـرهمی برای من تو بی گمان ، به من تو اعتماد کن
ز شوق ،آب دیـده ام ، نـشـسـته بـر دو چــشـم مـن چو سیل می شود روان ، به من تو اعتماد کن
نـتـرس از شـبـه سـیـه ، ســتـارگان بـخـت مـا دمیده شــد در آسـمان ، بـه مـن تو اعتماد کن