می شد فراموش کنیم جنگل را
هه ی شاخه های غمگین را
برگردیم و غاری پیدا کنیم
اندازه ی یک نفر
و تمام زمستان یک نفر باشیم
در آغوش هم
کاش می شد
دستم را بگیری و آنقدر لبخند بزنی تا تابستان را به دنیا بیاوری
آنقدر لبخند بزنی
تا همه چیز را فراموش کنیم
محبوب من
دلم شور میزند
مثل دل اسب ها قبل از زلزله
برف شاخه ها را سنگین کرده
تنهایی را سنگین کرده
می ترسم
رفته باشی
و هیچ کس تابستان را به اینجا نیاورد