تا حس غزل پیشگی قافله جان داشت
از بام نگاه تو پریدن هیجان داشت
ای کاش سر و سر من و این دل زخمی
یک دین جدا بود و برای خود اذان داشت
ای کاش دلم مثل قدیم از تو جوان بود
یا حداقل حوصله ای چون تو جوان داشت
در بدرقه ام کاش که دلدار من آنروز...
یک دیده ی گریان نه ! اقلا نگران داشت
هر چند که ما رابطه ای خوب نداریم
ای کاش همین رابطه ی کم جریان داشت
او رفت و نماندست دلی در همه ی شهر
چون موقع رفتن دو سه تائی چمدان داشت.!